رویای نیمهشب پاییز
خورشید خیلی وقت است که غروب کرده. هوا سردی اندکی دارد و فضا را چراغِ کوتاه کنار نیمکت با ملایمت روشن کرده است. آخرین شب تابستان است.
پیرمرد از روی نیمکت بلند میشود و بوم را روی زمین سوار میکند. سیاه قلم را از جیب در میآورد و شروع به طراحی منظره روبرویش میکند. تصویر رود خشکی که تا افق امتداد یافته و در کنارش سیوسه پل قرار دارد. با چند خط مشکی پل و چند خط ساده دیگر رود و آسمان را روی بوم مشخص میکند. همین کافی است، نمیخواهد طرحش همه چی را نمایش بدهد. به خصوص آن ترکهای کذایی روی سیوسه پل و کف رود خشک را. میداند که طرحش هرچه ناقصتر باشد زیباتر میشود.
کارش که تمام میشود به روی نیمکت برمیگردد. پیپش را به گوشه دهان بازمیگرداند و با مهارت روشنش میکند. چند نفس درون پیپ میدمد تا شعله به تمام تنباکو سرایت کند. خیالش که از پیپ راحت میشود، دستانش را برای سرش بالش میکند، چشمها را میبندد و روی نیمکت لم میدهد. منتظر به صداهای اطرافش گوش میسپارد. دور و بر او کسی یا چیزی نیست که سرصدا کند و صداها همه از دورهای دور میآیند.گوش میدهد به صدای ماشینها، صدای تلوزیونهایی که همه یک سریال را تصویر میکنند،صدای آدمهایی که بیدلیل میخندند،صدای سگهایی که دائم پارس میکنند گوش میدهد به صدای هیاهو شهر و نوای دلخراش دونوازی فریاد آدمها با جیغ ترمزها. اما او تنها منتظر یک صداست.آب.
صداها قطع میشوند. سکوت دوباره برمیگردد و انتظار تمام میشود. پیرمرد صدای آب را حس میکند. سرش را بلند میکند پیپ را از دهن برمیدارد و به تابلو خیره میشود: رنگ آبی روشن از بالای سی وسهپل شروع به پخش شدن روی آسمان میکند و آسمان بیرنگ تابلو را به آسمانی صبحگاهی تبدیل میکند. همزمان سیوسه پل با خشتهای تازه بافت و رنگ میگیرد. پیرمرد با دقت نگاه میکند و ترکی روی این بافت جدید پیدا نمیکند. وقتی همه چیز مهیا میشود ، صدای آب شدت مییابد و زایندهرود از راست کادر وارد میشود و چشمان ذوقزده پیرمرد تا افق جریانش را دنبال میکند. در انتها برگهای پاییزی از آسمان رقصان پایین میآیند و به روی آب فرش نارنجی بیکرانی میسازند. آب بین برگها میخزد و به خشتها میخورد. اینگونه موسیقی خود را برای پیرمرد مینوازد.
پیرمرد از روی نیمکت بلند میشود و پشت به تابلو میایستد. دوباره چشمها را میبندد و به سمفونی شب شهر گوش میسپارد. لحظهای بعد دوباره به سمت تابلو برمیگردد. پیپش را دوباره به جای خود باز میگرداند و سر را پایین میاندازد و به سمت تابلو میرود. قدم به درون تابلو میگذارد و تا انتها پیش میرود.